عليرضا محمدي عليرضا محمدي ، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

علیرضا عشق زندگیم

عید نوروز سال 92

نوروز ٩٢ بر همه به خصوص پسر قند عسلم مبارک باشه تحویل ساعت ١٤:٣١:٥٦ روز چهارشنبه ٣٠اسفند (سال مار)    چه عید خوبی و چه شروع خوبی امیدوارم تا آخر سال خوش باشه  انشا اله   از روز دوشنبه ٢٨ اسفند به همراه خانواده مامانی با هم رفتیم انزلی ، از قبل هتل جهانگردی انزلی رو رزرو کرده بودیم   روز سه شنبه رفتیم چمخاله  و رامسر ،  موزه (کاخ شاه)  و کنار دریا رفتیم . روز چهارشنبه (روز عید) گروه موسیقی سنتی بارش به هتل دعوت شده بودند جاتون خالی خیلی خوب برنامه اجرا کردند تا ساعت ٨ شب برنامه مو...
5 فروردين 1392

سال نو مبارك

سال نو بر همه مبارك باشه                    از طرف عليرضا به همه خانواده ام و كساني كه به وبلاگم سر زدند انشااله سال خوبي براي همه تون باشه   ...
30 اسفند 1391

خریدن جایزه

 پسرم ،طی این سرما خوردگی ات که مجبور شدیم سه بار سرم و چند بار آمپول بزنیم،به خاطر اینکه پسر شجاعی بودی  برات جايزه فوتبال دستی خوشگلي که ميخواستي رو خریديم تو هم حسابی خوشحال شدی مبارکت باشه نازم ...
4 بهمن 1391

علیرضام یکی یه دونه ام انشااله زود خوب شو

علیرضام از وقتی زمستون اومده سرماخوردگی فصلی ویروسی گرفته بود واسه اون دستهای ناز و کوچولوش دو تا سرم زده بودیم اینا که میگم مال ٢ هفته پیشه . الان باز یکی یه دونه مامان تب داره سرفه میکنه پسرم زود خوب شو خدایا علیرضای من بیمه خودته ، خودت همیشه نگهدارش باش پسرم سلامتی تو بزرگترین آرزوی من است دوستت دارم
3 بهمن 1391

دادن کادوی خوشگل از طرف پسرم و جریان خریدن عینک

٢ روز پیش علیرضا از خاله فاطی میپرسه که تولد مامانم کی هستش ؟ خاله فاطی هم به شوخی  میگه امروز تولد مامانته !! علیرضا جونم میگه یه عینک پانصد هزاری کادو واسه مامانم میخرم . فردای اون روز دیدم یه نقاشی خوشگل واسم آورد و داد و گفت مامان واسه تولدت هیچی نتونستم بخرم ولی این نقاشی رو واسه تو کشیدم . علیرضای عزیزتر از جانم خیلی دوستت دارم خیلی خوشحالم کردی اون و رو قلبم نگه میدارم البته داستان  اين عينك خريدن هم مربوط ميشه به قبلا ها يعني تابستون امسال كه عينك آفتابيم و تو سينه جلويي ماشين جلوي آفتاب گذاشته بودم همينكه خواستم بندازم شكست عليرضا ديد من خيلي ناراحت شدم پسر مهربونم از او...
30 دی 1391

خاطرات مسافرت به دبی با علیرضا جون

علی رضا جون شتر سواری خوش میگذره !!!!!   تو دبی "تورصحرا" علیرضا شتر سواری میکنه . همون روز اول که رسیدیم دبی 1390/10/10 روز ژانویه ساعت حدود ٣ رسیدیم هتل که تورها هم ساعتش از ٤ شروع ميشد ما از لیدر خواستیم که یک تور برای امروز برامون جور کنه چون فرصت زیاد نداشتیم که تور صحرا رو برامون گرفت علیرضا جون هم از ماشین سواری تو تپه های صحرا کلی خوشش اومده بود وقتی علیرضا جون شترها رو دید خواست سوار شترها بشه که با باباش سوار شدند  خیلی جای خوبی بود جاتون خالی ...
15 دی 1391

مهدكودك لعل

اين هم عكس مهد كودك لعل هست  ماماني عليرضامون چون رفته بود تركيه من هم يه روز از كار كمي زودتر مرخصي گرفتم تا عليرضا رو بردارم كه از خانم كريمي مربي شون اجازه گرفتم اين عكس و بندازم دوست عليرضا هم كه بغل دستش مبين هست . داشتن رنگ آميزي ميكردن كه عليرضام هم هي با شوق به همه معرفي ميكرد مامانمه ها   ...
2 دی 1391