عليرضا محمدي عليرضا محمدي ، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

علیرضا عشق زندگیم

خرداد ماه سفر آستارا

روز چهارشنبه به همراه مامان و فاطي و مامان بزرگ رفتيم آستارا  ،  واسه شام رفتيم رستوران جهانگردي آستارا ، از اونجا هم رفتيم پارك آستارا ، پسرم كمي سوار اسباب بازي هاش شد     اين عكس هم تو حياط رستوران گرفتيم روز 5شنبه هم رفتيم  ساحل صدف ، يه بار نزديك هاي ظهر عليرضا  رفت دريا ، البته بعد از ظهر، من و فاطي هم اونو همراهي کرديم ، يه آلاچيق هم اونجا  با بساط چاي و قليون کنارش عالي بود خدا رو به خاطر اون روز هم خيلي شاكريم   ...
15 خرداد 1393

خاطرات مسافرت به دبی با علیرضا جون

علی رضا جون شتر سواری خوش میگذره !!!!!   تو دبی "تورصحرا" علیرضا شتر سواری میکنه . همون روز اول که رسیدیم دبی 1390/10/10 روز ژانویه ساعت حدود ٣ رسیدیم هتل که تورها هم ساعتش از ٤ شروع ميشد ما از لیدر خواستیم که یک تور برای امروز برامون جور کنه چون فرصت زیاد نداشتیم که تور صحرا رو برامون گرفت علیرضا جون هم از ماشین سواری تو تپه های صحرا کلی خوشش اومده بود وقتی علیرضا جون شترها رو دید خواست سوار شترها بشه که با باباش سوار شدند  خیلی جای خوبی بود جاتون خالی ...
15 دی 1391

علی آقا مسافرت انزلی با محمد خوش گذشت؟

٢٣ شهریور صبح ٥شنبه ساعت ٥/٥ به همراه خاله فاطی رفتیم انزلی . البته عمه سهیلاوفریبا و محمد پسرعمه یه روز قبلش رفته بودند انزلی که ما ازشون خواستیم برای ما هم هتل و رزرو کنن . آخه به خاطر اینکه خونه تازمون و آخر شهریور قرار تحویل بدند نمیتونیم مسافرت طولانی بریم واسه همین تصمیم گرفتیم یه دو سه روز بریم شمال  ساعت ٣ اینا رسیدیم هتل علیرضای گلم از دیدن محمد خیلی خوشحال شد .     ممد بابائی به محض رسیدن مایوش و برداشت و با علی گلم رفتن دریا .  فرداش جمعه هم در حال گشت و گذار مسیر آستارا ( گردنه حیران) مسیر تبریز و در پیش گرفتیم بلال های حیران هم که حرف نداره پسرم ع...
25 شهريور 1391

گردشگاه مکیدی

هشتم تیرماه سال ۹۱ علیرضا بهمراه مامان و بابا به مکیده می ره جای خیلی سرسبزی بود ولی از لحظه رسیدن بارون اومد تا فردا . خوب البته اون هم یه مزه ای داره  علیرضا هم که هفتم تیر یعنی درست یه روز قبل از اون روز به فوتبال ثبت نام کرده بود خیلی ذوق میرد و لباسهای روتبالش و از تنش در نمی یاورد یا اینکه تو یه کیفش (به قول خودش چانتا) میگذاشت و با خودش هر جا میبرد     ...
10 تير 1391

رستوران تاتلي تاتار (امين)

٢٦ خرداد سال ٩٠ یه روز خوب بهاری روز پنجشنبه خاله جان جان و ثنا ،رضا،فاطی ، باباجون،مامانی و من و پسر شیرینم با هم رفتیم رستوران تاتلی تاتار (جاده هروی بره) خیلی طبیعت و فضای عالی داره از زیر میز غذا آب جاری روانه و همه جا درخت و گل و.. جاتون خالی روز خوبی بود و کلی هم خوش گذشت   این هم عکس رضا جون که اين عكس و هم اونجاگرفتیم   ...
27 خرداد 1390