عليرضا محمدي عليرضا محمدي ، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

علیرضا عشق زندگیم

علیرضای من روز جهاني كودك مباركت باد

پسر گلم روز جهانی کودک مبارک پسرم دیروز مامانی برای روز کودک برات سی دی خرید و عصر بابا هم زود امد خونه تا بریم برات کادو بخریم که تو باز سی دی خواستی و ما دو تا سی دی خریدیم.      به امید داشتن روزهای خوب و دوران کودکیه خوب برایت . آرزو دارم در اینده و بزرگ سالیت هر زمان به خاطرات دوران کودکیت برگردی همیشه خاطراتت خوش باشند . دوستت داریم "بابا و مامان"   ...
17 مهر 1391

نقاشي واسه مامان و بابا

پسر با ذوق و شوق من نقاشي گل و واسه مامان كشيده نقاشي دوچرخه و اسپايدر من و هم واسه بابا بعد نقاشي هم ميگه حرف دلش و رو كاغذ مياريم واسه مامان نوشته مامان گلم دوستت دارم واسه بابا هم همين طور نوشته بابا جونم دوستت دارم اينا رو با كمك عمه فريبا كشيده بعد هم از عمه خواسته چند جمله بنويسه : " قلب عليرضا براي مامانش ميزنه عليرضا براي مامانش يه دونه قلب و گل كشيده " " بابا جون من  بابا جون شيرينه من  ممد تو رو خيلي دوست دارم و  چند جمله هم راجع به فوتبال و .. نوشته " ...
22 شهريور 1391

گل من بین گلها

گل پسرم ما بين گلها ،   خوشبو تر و  نازتر از همه ي گلهاي دنيا براي مامان و بابائي گل پسرم گلي ، اما به عمر گل نباشي ،  سالهاي عمرت باعزت وبابركت باد و زياد انشا اله  ...
10 شهريور 1391

پسرم ميره كه محمد رو تشويق كنه

عليرضام ميره كه پسرعمه اش رو تشويق كنه آخه محمد هم ميره به مدرسه فوتبال باغ شمال . عليرضا خودش چون دوشنبه ها فوتبال نداره اون روزها رو دوست داره بره خونه حاجي بابا تا با عمه برن محمد رو تشويق كنن     آفرين به پسر با ذوق من ...
10 مرداد 1391

نقاشی ( رسام علیرضا)

این نقاشی رو پسرم به کمک عمه فریبا که اون روز و خونه اونا بود کشیدند عصر هم آورد و به من و باباش هدیه داد  ممنونم نازم که با این کارهای احساسی و عاطفی ات خستگی ما رو رفع میکنی ما رو خیلی خوشحال کردی  وقتی از علیرض پرسیدم که عزیزم میخوای بزرگ شدی چیکاره بشی ؟ به ترکی گفت : " رسام (یعنی نقاش هنری) البته اگه اون هم نشه میخوام فوتبالیست بشم " من وبابا هم آرزو داریم پاره تنمان هر جا که هستی هر کاری انجام میدهی موفق و سالم باشی و خدا یار وهمراهت باد.  انشااله  ...
9 بهمن 1390

علیرضای خوش تیپم

در يك روز جمعه در مرداد ماه سال 90 با  هم رفتيم خونه يكي از همكارام كه براي بازديد خونه جديد دعوت كرده بود بعد برگشتن قارا شد با هم بريم كمي بيرون و پارك بگرديم بابائي ممد تا بخواد از خونه بيرون بياد من اين عكس خوشگل و از ژسر نازم گرفتم .        ماشاله  ...
25 مرداد 1390