عليرضا محمدي عليرضا محمدي ، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

علیرضا عشق زندگیم

جشن شكوفه ها

٣٠ شهريور 92 مدرسه عليرضا جون جشن شكو فه ها براي كلاس اولي ها گرفته بود كه قرار بود اوليا به همراه گل پسر هاشون ساعت 10.30 اونجا باشند . عليرضاي من كلاس اول يك تو كلاس خانم سپهري بود اوليا رو تو كلاس جمع كردند تا معلم شون كمي از طريقه درس دادنش و روش هاش بگه وهم كتابهاشون و دادند .  دانش آموزان هم به سالن بردند تا طي مراسمي براشون گردن بند پارچه اي كه مشخصاتشون روش بود و... دادند گروه نمايش هم باز مثل پارسال ( دوره آمادگي ) براشون نمايش اجرا كرد .       ...
3 مهر 1392

عيد فطر مبارك

از کوی تو بوی عطر آمد بر خیز که عید فطر آمد   عليرضا جون كمي تو ماه رمضان برنامه اش به هم خورده بود مثلا ميرفتيم بستني دستگاهي بخريم ميگفتند بعد افطار كمي ناراحت ميشد يا براي پارك رفتن زياد وقت نميكرديم و از اين جور كارا كه اون موقع ها به من ميگفت مامان راه رمضان كي تموم ميشه ولي غير اون زمونها پسرم با ما نماز و دعا ميخوند  پسرم خدا هميشه يار و همراهت باشه و تو رو به حال خودت رها نكنه خدايا به حرمت ماه مبارك پسرم رو در پناه خودت حفظ كن ...
16 مرداد 1392

واكسن ورود به مدرسه پسرم

دوشنبه هفتم مرداد ماه واسه عليرضاي گلم و برديم و تو بهداشت واكسن هفت سالگي همون ورود به مدرسه رو زدند كه از اونجا هم رفتيم و ثبت نامش و واسه مدرسه معراج انديشه تكميل كرديم  جا واكسن پسرم خيل درد داشت كمي هم التهاب كرده بود روز اول هم كمي تب كرد و بي حال بود الهي مامان فداي اون چشاي ناز بشه كه موقع بي حالي زود گود مي افته   ...
8 مرداد 1392

دلتنگي هاي پسرم

هفته قبل عليرضا جونم كلي واسه مامانيش دلتنگ شده بود آخه ماماني و فاطي يه هفته رفتند استانبول و پسر گل مامان هم با بابابش ميرفت مغازه ، 2 روز هم مامان بزرگ و آورديم خونمون پيش عليرضام بمونه ، 2 روزهم خودم موندم پيشش خلاصه از روزي كه ماماني رفت تركيه عليرضا خيلي دلتنگي ميكرد هي گريه ميكرد ومي گفت هيچي خوشحالم نمي كنه فقط تولد و ماماني و فاطي خوشحالم ميكنند حتي باباش 2 بار استخر برد ولي باز  دلش ماماني رو ميخواست البته حق داره  چون واقعا تنها كسي كه در نبود من جاي من رو پر ميكنه اونه  خدايا همه مامان ها رو نگه دار ماماني عليرضا رو هم   ...
20 تير 1392

ولادت حضرت علی و روز پدر مبارک (برای هفتمین بار)

علیرضا جون مرد کوچولوی من ، مرد فرشته گونه من روز تو هم مبارک علی گونه باش پسرم علیرضای با احساس من منتظر تا بابا از سر کار بیاد و نقاشی که براش کشیده رو برای روز پدر بده البته یک کادو هم براش داره ...
3 خرداد 1392

جشن پایان تحصیلی علیرضا جونم در پیش دبستانی

سي ام خرداد روز دوشنبه در معراج انديشه براي اولي هاو پيش دبستاني ها جشن پايان تحصيلي گرفته بودند براشون اسباب بازي ماشين به همراه عكس پايان تحصيلي داداند هر كدوم از كلاسها برنامه سرود يا تواشيخ دسته جمعي اجرا ميكردند از كلاس آمادگي 2 يعني كلاس عليرضا جون تنها كلاسي بود كه به صورت انفرداي برنامه نمايش اجرا كردند يعني 5 نفر از كلاسشون خانم معلم انتخاب كرده بود كه يكي شون به اسم سيدي نمايش سال وپارسا درنگي نمايش بهار و ديگري تابستون وعليرضا جون نمايش پائيز و بشيري نمايش زمستون رو اجرا كردند كه فيلمشون و بصورت cd  به خودمون هم ميدند   عليرضام كه خيلي خوب اجرا كرد  منم قول دا...
30 ارديبهشت 1392