علیرضا عشق زندگیم

تو رو خدا ميبينين ژست پسرم رو  فداش بشم البته شكار اين لحظه هم مهمه ( خاله فاطي اين عكس رو گرفته )   ...

امان از دست خاله فاطی جون       اینجا پسرم ۲ ساله هست واما الان خیلی تعصب داره نمی ذاره لباس دخترونه بپوشونیم و می گه نه "اونا دختر خونه است " ...

مامي خواستيم عكس عليرضاجون تو زمان تولد يكسالگيش تو آتليه بگيريم  در آذر 86 يه روز كه من به عروسي دعوت بودم  عليرضا و باباش اومدن و من از آتليه برداشتن و با هم رفتيم عكاسي خورشيد اونجا هم سه نفري عكس انداختيم هم چند تا عكس علي خوشگلم و عكاس انداخت و اين هم يكي از اون عكس هاي خوشگله ماشااله ...

  پسرم سپري نمودن دومين سال زندگيت و روز معني بخشيدن به زندگي مامان و بابا مبارك باد       پسرم براي تولد دو سالگيت يه كيك لوكوموتيو را در قنادي تك درخت بهمراه بابا سفارش داديم با اجازت كيك تولد يك سالگيت و دو سالگيت و به سليقه مامان و بابا انتخاب كرديم و لي انشا اله از سالهاي بعد كه خودت بزرگتر شدي خودت انتخاب ميكني و تولدت براي بعد از ظهر چند نفر از دوستهاو فاميل و دعوت كرديم براي شام هم خانوادگي از خانواده باب و مامان دور هم بوديم   ...

چه شیرینه لحظات یادآوری به دنیا اومدن غنچه ی زندگیمون  تولدت مبارک عليرضا جونم تولد يكسالگي ات مبارك سال قبل در همين روز به دنيا اومدي و همه ما رو كلي شاد كردي به خصوص بابا و مامانت و كه از خوشحالي تو پوست خودمون نمي گنجيديم "به جمعمون رونق دادي ممنونيم ازت"     ...

اين عكسها رو تو نه ماهگي عليرضا جون گرفتيم ماه رمضانه و ما هم براي افطار به خونه پسر عموي محمد رضا دعوتيم كه كمي قبل از افطار عمو حسين ( باباي ثنا ) با دوربين عكاسي از شركت اومد و حسابي از عليرضاي گلم عكس گرفتيم دست كم هر دقيقه 20 تا عكس ميگرفتيم كه چند تا از اون عكسهاي خوشگل وميذارم ماشاله   ماشااله به پسرم     چشم نخوري پسر گلم   ...

پسرم آخه بستني رو خوردي !!! به صورت و لباسات ماليدي !!! باز چرا بهونه گيري ميكني ؟ ما كه چيزي نگفتيم داديم دست خودت بخوري عليرضام ميگه بستني رو بدين به دست من هر جا دوست دارم بمالم بعضي وقتها هم خاستم بخورم اگه هم جلوم و بگيرين ناراحت ميشم و اخم ميكنم آخ قربون اخمت بشم ...

عليرضاي گلم خرس  شاسخين و خيلي دوست داره     با خرسهات خوش باش و بغل بغلي كن   ...

بابا جونم روزت پدر مبارک باشه این قلب ها دراولین روز پدر برای بابای خوب "از طرف علیرضا و مامان" ششم مرداد ٨٦ ...