علیرضا عشق زندگیم

  هفتم شهريور ۹۱ صبح ساعت ۸ واسه علي رضاي ما يه دخترخاله جديد اومد كه خيلي ناز وخوشگل رزا جون به جمعمون خوش اومدي مباركه ...

پسرم با عمه فريبا رفته بودند بيرون واسه خريد كه عمه فريبا اين عكسها رو ميندازه    ماشااله ...

عليرضام ميره كه پسرعمه اش رو تشويق كنه آخه محمد هم ميره به مدرسه فوتبال باغ شمال . عليرضا خودش چون دوشنبه ها فوتبال نداره اون روزها رو دوست داره بره خونه حاجي بابا تا با عمه برن محمد رو تشويق كنن     آفرين به پسر با ذوق من ...

هشتم تیرماه سال ۹۱ علیرضا بهمراه مامان و بابا به مکیده می ره جای خیلی سرسبزی بود ولی از لحظه رسیدن بارون اومد تا فردا . خوب البته اون هم یه مزه ای داره  علیرضا هم که هفتم تیر یعنی درست یه روز قبل از اون روز به فوتبال ثبت نام کرده بود خیلی ذوق میرد و لباسهای روتبالش و از تنش در نمی یاورد یا اینکه تو یه کیفش (به قول خودش چانتا) میگذاشت و با خودش هر جا میبرد     ...

روز اول که  شامپیون علیرضا میره به فوتبال ٧/٤/٩١ بعد از اینکه از تهران با پرواز ٣ برگشتم تقریبا حدود ساعت ٥ بود که علیرضا جونم و از خونه مامان برداشتم  که میخواستیم بریم خونمون که یادم افتاد تابستون گفته بودند مدرسه فوتبال باز میشه که از سر راه اومدم به باشگاه پرواز(فولادگستر) که از اون روز پسرگلم فوتبال و شروع کرد و روزهاي شنبه و چهارشنبه به تمرين ميرند مربي شون اقاي احد خطيبي كه تو عكس هم هست و مسئولشون آقاي اوليائي هست اينجا روز۴ مرداد كه ازشون عكس مي گرفتند كه من هم از فرصت استفاده كردم و خودم هم عكس انداختم علي رضا جون خيلي به فوتبال علاقه داره البته به قول خودش روتبال      &nbs...

  تو رو خدا عكس هاي پسرم و حال ميكنين كه تو پارك لاله تهران و هتل گرفتم خرداد ماه ٩١ با پسرم رفته بودیم تهران       ...

    ارديبهشت همين سال ۹۱ يه روز جمعه به همراه همكارهامون رفتيم كندوان جاتون خالي پسرم هم هي ژست مي گرفت تا عكسش و بگيرم  ...